مدح و ولادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
بــاز در بـحـر ولایـت گـهــری پـیـدا شد ابر، یک سو شد و قرص قمری پیدا شد گـلشـن عـشـق و امیـدِ پـسـر فـاطـمـه را الّه الّه! چــه مـبـارک ثـمـری پــیـدا شـد یکصدا خنده زنان اهل سماوات و زمین هـمـه گـفـتـنـد حـسیــن دگـری پـیـدا شـد یا حسین ای پسر فـاطمه؛ چشمت روشن ذکـر و تسـبیح و دعـا را پدری پیـدا شد یَـمِ تـوحـید به جـوش آمـد و در دامن آن صـدفی گـشت عـیـان و گهـری پیـدا شد همه خـوبان جهان یکـسره کردند اقـرار که ز خـوبان جهـان خـوبتـری پیدا شد روی حق روی نـبی روی امامان یکسر همـه در صـورت زیبـا پـسـری پیـدا شد مــژده؛ ای اهـل تـولا شـب میــلاد آمــد جان بگیرید به کف حضرت سجــاد آمد سـورۀ نـورِ حسیـن بـن عــلی سیـمـایش دو جهـان شـیـفـتــۀ حسن جـهـان آرایش چـشم مـادر به تمـاشای جـمـالش روشن جـای گـل بوسـۀ بـابـا به همۀ اعـضایش نقش فـرقانِ محمد خط و خال و حُسنـش جـای پیـشـانـی جـبـریل به خـاک پــایش شـجـر نــور بُــوَد آیـتــی از جــلـوۀ رخ ملـک العــرش بُـوَد بـنـده و او مـولایش این همان سورۀ طور است و کتاب مستور که بُـوَد قـلب حـسیـن بن عـلـی سینـایش پای داوود پـیـمـبـر بـه زمین می چـسـبد گـر بـه هــنگـام تــضـرّع شـنـود آوایش پــای تـا سر قـد و بـالای عـلـی را بـیـند چشــم بابـا بـه تـمـاشـای قــد و بــالایش معنی پنج کتــاب است نهــان در نفسـش چـارده سـورۀ نـور اسـت رخ زیـبـایـش به جـلال و شـرف و قــدر نـدارد هــمـتا در هـمه عـالـم چون خـالـق بیهـمتـایش نه عجـب عـالـم اگر گـردد فـرمانـبر او ابــر بــارد بـه مــنـاجــات غــلام در او روی او مصحف قدر و شرفش پیغـمـبر گوهـر چـار یَـمِ نـور و یَـمِ هـفــت گهـر استـلام حـجـرش کـور کند چـشـم هـشام کعبـه دور سر او گردد با حجر و حجر میتوان درغل و زنجیر بگیرد چو علی بـا دو انـگشت یـدالـلّهــی در از خـیـبــر کـرم و جــود بـود ســائــل پـشـت در او شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سـر حلقـۀ سلسله در حلـقـۀ فـرمان وی است سنگ ها بر لـب بامـند از او فـرمـان بر این خلیلی است که با هر سخنش بت شکـند احتیاجش نه به دست است نه بازو نه تبر اوست آن بنده که چون پای نهد در محراب در نماز شبش از هوش رود مرغ سحر این توانمند خطیبی است که در مسجد شام بر سر تخت ستم بشکنـد از خصم، کمر این رسولی است که بوده است چهل معراجش سـوی معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پـدر چه روی ناقۀ عریان چه به ویـرانۀ شام این امام است امام است امـام است امـام این امامی است که همگام امام شهـداست پدر حلم و رضا و پسـر خـون خـداست موج در موج بـود لنــگـر کشتـی نجـات گام در گام همه شعـلـۀ مـصباح هداست در عـنایت کمـی از کـفـۀ جـودش عـالـم درحقیقت نمی از قطرۀ علمش دریاست طاعت خلق سماوات و زمین بی مهـرش به خـدا روز قـیـامت سنـد بی امضاست این خـدا نیـست خـدا نیست خـدا میدانـد طلعت غیـب در آئـینـۀ رویش پــیـداست بــیجــهـت سـدِّ رهِ زائــر او گــردیـدنـد حـرم حضـرت سجــاد، بقـیـع دل ماست این عـلیبنحـسین است که با فــریـادش همه جا کـرببلا و همه دم عـاشـور است تـا خـدایی خـداونـد، امـام است به خـلـق بـه خدایـی خـدایی که جهــان را آراست «میثما!» از سخن مدح، فـراتر خوانش این کتابی است که هرگز نـبود پـایـانش |